اقرار....
اقرار مرا بر پیشانی ام حک کن....
تا در لا به لای ای ثانیه های مندرس ، نامی از احساس نبرم....
من باختم ....به خو...به تو...به آدم های فرشته نما....
وحال که در گوشه ی اتاق تنهایی حماقت هایم را می شمارم
آرام آرام این جمله زاده میشود که:
سنگ باش تا سنگ سار نشوی..........
.
.
.
.
.
هرچه بدی کرد....هر چه بی وفایی کرد....
به شاد بودنش لبخندی زدم و گفتم:
این نیز بگذرد....
لعنت به من که یک بار هم به خود نگفتم،او نیز بگذرد....
نظرات شما عزیزان: